هر روز داره میگذره کمی به اضطراب ها م غلبه کردم .فرانسه به آرومی پیش میره . وکیلم هم از رزومه هام ایراد میگیره دیگه دارم کلافه میشم کاش یکی بود که یه کم کمکم می کرد.
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)
و خدایی در این نزدیکی و حواسم نبود زمانی که آخرین طپش های قلبش در من جریان داشت وآواری عظیم از نبودنها در زندگیم همه چیز فرو نشست در من ووجودم ترک خورد واندیشه ام رنگی دیگر گرفت ومیان گریه و اشک دست و پا زدیم وجز صدای خدا هیچ چیز دیگر نبود.