۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

امروز با زیبا رفتیم کتاب کافه کرم رو خریدیم.پنج شنبه هم کلاس فرانسه مون شروع میشه.نمیدونم با وجود کار باید چطوری پنج شنبه روکلاس برم؟ اما خوب بعد عید قول دادن که کلاس رو به روز دیگه بندازن. از فرانسه هیچی نمیدونم.به قول زیبا تعطیلیم حسابی و کلی هم می خندیم. این شانتمیس منو عاشق کانادا کرده دیگه دارم میمیرم. اما این زی زی بد جوری دمغه از وقتی از ترکیه برگشته دپرس شده . به هر حال کشور آسیاییه دیگه.مثل ایران خودمون.
هفته ی دیگه میریم پیش وکیل برای قرار داد. طفلکی مامان افتاده به پول جمع کردن.بالاخره بخواهیم بریم اونجا باید با دست پر بریم.
الان می خوام سریال ویکتوریا رو ببینم .اینم که تمومی نداره. دیگه خیلی کش دار شده . ما میگیم سریال های ایرانی رو کش میدن. این کلمبیایی ها از ما هم بدترن.

۱ نظر:

شانتمیس گفت...

وای مگه من چی گفتم؟ من فقط واقعیات رو گفتم نکنه کامل نخوندی جاهایی که دزد خونمونو زد و ... رو نخوندی؟ ها؟